گفتگوی صمیمانه با سید ابراهیم یزدی به بهانه گرامیداشت هفته دفاع مقدس
دفاع مقدس یکی از شاخص ترین رویدادهای دوران انقلاب است اما ناگفته های بسیاری دارد که لازم است بیان شود تا نسلهای آینده با ایثار و فداکاری ملت ایران و رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بیشتر آشنا شوند. به مناسبت هفته دفاع مقدس در خدمت یکی از فعالان عزیز آن دوران، جناب آقای سید ابراهیم یزدی بودیم، ایشان در جبهه های حق علیه باطل تنها نیروی فرهنگی تبلیغاتی استان بودندکه بیشترین زمان دفاع مقدس نزدیک به ۷۰ ماه را در جبهه گذرانده اند و هم اینک به عنوان رئیس بسیج رسانه استان و مدیرهیئت رزمندگان استان مسئولیت دارند. در اینجا از جناب آقای یزدی تشکر می کنیم که در این مصاحبه شرکت کردند و توجه شما را به متن مصاحبه جلب می نماییم.
آقای یزدی در ابتدای این گفتگو ضمن گرامیداشت هفته دفاع مقدس و اینکه این حماسه بی بدیل را مردم انقلابی جمهوری اسلامی با تمام توان بدون دادن ذره ای امتیاز به دشمن پشت سر گذاشتند و حماسه عظیمی خلق کردند آغاز فعالیت نشریه مهر کریمان را تبریک گفتند و برای دست اندرکاران آن آرزوی موفقیت کردند.
- لطفا بیوگرافی مختصری از خودتان برای خوانندگان ما بیان کنید؟
*بنده سید ابراهیم یزدی متولد ۱۳۳۸ تحصیلات کارشناسی ارشد مدیریت امور دفاعی که پیش از انقلاب حداقل دوسال در استان فعالیت های انقلابی در راستای کارهایی که بلد بودم انجام دادم.در سال ۵۹ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم و با شروع جنگ تحمیلی بر خود فرض دانستم برای انجام وظیفه و تقریبا بصورت موقت چند ماهی منطقه عملیاتی می رفتم و از سال ۶۱ بطور مستمر تا پایان جنگ خدمتگذار رزمندگان اسلام بودیم.مدتی هم در مناطق غرب که آن زمان دموکرات ها و عوامل ضد انقلاب جولانگاه خود قرار داده بودند به ان مناطق میرفتیم و هم چنان از پیش از انقلاب و دوران انقلاب و دفاع مقدس و در حال حاضر فعالیت فرهنگی-تبلیغی را ادامه داده ام و قریب به ۲۰ سال هم کار رسانه اضافه شده و دراین عرصه فعالیت دارم و کارهای زیادی انجام دادم که امیدوارم مورد رضای خداوند متعال باشد.
آقای یزدی کی به جبهه رفتید؟جنگ سال ۵۹ غافلگیرانه شروع شد و من اونموقع ۲۱ ساله بودم در سن و شرایطی و شور جوانی بودم واینکه دشمن ناجوانمردانه حمله کرده و برای قریب به اتفاق ماها و بچه های انقلاب سخت و سنگین بود.در ابتدای جنگ چون هیچ انسجام تشکیلاتی نیرویی نبود یک ماموریت بچه ها میگرفتن و ۵ نفر از کرمان راه می افتادن و به منطقه جنوب میرفتن ودر یک گوشه ای از خطوط درگیری وارد می شدند. یک ماه یا ۴۰ روز می ماندند و مجددا برمیگشتن و دوباره میرفتن در یکسال اول جنگ معمولا اینجوری بود بعد در سال ۶۰ شکل و شمایل گردان گرفت سازمانی به عنوان بچه های کرمان در جنوب تشکیل شد و فرمانده مجموعه بچه های کرمان به حاج قاسم سلیمانی سپرده شد نهایتا هرکس از کرمان اعزام میشد چه نیروهای پاسدار و چه نیروهای داوطلب به جایی که محل استقرار بود میرفتن و خودشان را معرفی می کردند که بیشتر در این سال در حمیدیه و بُستان و سوسنگرد بچه های کرمان مستقر بودند.کسی که از کرمان اعزام میشد میدانست وقتی اهواز رفت باید حمیدیه یا بُستان و یا سوسنگرد بره و بچه های کرمان را پیدا کنه و ما هم هرازگاهی به اندازه خودمان کارهایی انجام دادیم .اونموقع زمان کار فرهنگی و تبلیغی در جبهه نبود لذا باید رزم میرفتیم. از شروع عملیات حصر آبادان در مهر ماه سال ۶۰ انجام شد جبهه شکل و شمایل ویژه ای به خود گرفت . نیروها منسجم شدند. تقسیم واحدی هم انجام گرفت واحدهای تدارکات و پشتیبانی، بهداری، اطلاعاتی، تخریب و … تفکیک وظایف شدو یک بخش هم واحد تبلیغات تیپ ثارالله شد که شهید ناصر فولادی از دانشجویان پیرو خط امام و از فاتحین لانه جاسوسی سال ۵۸ برای شروع اینکار به عنوان مسئول تبلیغات تیپ ثارالله انتخاب شد که کارهای فرهنگی تبلیغاتی مثل نماز ، دعا، برنامه های پخش سرود قرآن نشست های فرهنگی دریافت روحانی برای برگزاری نماز عکس فیلم در همان اندازه خودش شروع شد. ایشان در عملیات بیت المقدس(فتح خرمشهر) سال ۶۱ شهید شدند بعد من در آنجا مستقر شدم و یک چارت تشکیلاتی تنظیم کردیم و مسئول فرهنگی، سمعی_بصری ، پشتیبانی، اعزام مبلغ و … قسمت بندی شد و شکل و شمایل به خود گرفت و هرچه نیروی فرهنگی مثل دانش آموزان، معلمین، دانشجویان و بعضی از کارمندان که از اداره ها اعزام می شدند و وروحیه کار فرهنگی داشتند به واحد تبلیغات می آمدند. روحانیون، طلبه ها برای انجام فعالیت های تبلیغی رزمی به واحد تبلیغات می آمدند ائمه جمعه استان ، استانداران ، فرمانداران برای انجام کارهای پشتیبانی به جبهه می آمدند و درون تبلیغات قرار می گرفتند. برنامه ریزی آنها با تبلیغات بود . از سطح کل کشور وزرا وکلا بین بچه های کرمان می آمدند برنامه ریزی ، پذیرایی و مهمانداری آن با تبلیغات بود.
- چطور خانواده را راضی کردید؟
- سال ۶۲ ازدواج کردم.۴-۲۳ ساله بودم من اول با جبهه ازدواج کرده بودم چون از اونهایی بودم که قصد برگشتن به پشت جبهه را نداشتم و اولویت اول و آخرم جبهه بود . وقتی رفتم خواستگاری عیالم ( که خداوند بر عمر و عزت و درجاتش بیافزاید که هرچه دارم از مجاهدت های ایشان است)شرایطم را گفتمو گفتم که جام جبهه است چه ازدواج بکنم چه نکنم اونجا میرم و ازشون خواستم که فکرهاشونو بکنن و احساسی عمل نکن. در ضمن اگر زمینه فراهم شد و مقدمات جور شد هراز گاهی شما رو آنجا می برم و ایشون پذیرفتند و قبول کردند و ازدواج کردم و بعد از یک هفته نشده بود رفتم و بعد از مدتی اومدم و نهایتا رفت و آمد من طول کشید . سال ۶۳ دختر دار شدم هنگام تولدش بودم و ۲۰ روزه شد رفتم و قتی برگشتم ۷۰ روزه بود ۱۰ روز موندم و رفتم و وقتی برگشتم ۳-۴ ماهه بود دوباره برگشتم ۶ ماهه بود و دفع بعد ۹ ماهه بود وقتی منو میدید به عنوان غریبه به من نگاه میکرد و من رو مامان صدا میزد چون بابا گفتن بلد نبود. بعد از گذشت یکسال و اندی از تولدش گذشت یک ساختمان چند طبقه در اهواز گرفته بودند در معرض خطر هم بود ولی خانواده های ما پذیرفته بودند. خانواده تمام مسائل و سختی های ما رو تحمل کردند. بعدها مسیر جنوبشرق و طرف سیستان و بلوچستان ماموریت می رفتیم تحمل میکردند و خداوند لطف کرده و با تمام مشکلاتی که ممکن است در همه زندگی ها باشه عاشقانه با هم زندگی می کنیم.
- آیا در عملیات هم شرکت کردید؟
- بله . هیچ جای جبهه نبود که در گیر جنگ نباشه . همه نیروها واحد واحد شده بودند در جهت تقویت روحیه آن رزمنده بود. در غرب عملیات والفجر ۴ سال ۶۲ ماشین از تپه ها و کوهها بالا نمیرفت بلندگو ها رو دوطرف قاطر می بستیم و با دستگاه
آمپلی فایر باطری دار کار تبلیغاتی در بین رزمنده ها انجام میدادیم که بجنگید، دفاع کنید، شما شیران روز و زاهدان شب هستید و … و از این شعارهای حماسی و نوارهای حماسی سرود، مداحی و چیزهایی که به عنوان تقویت روحیه بود وقتی هم اذان میشد نوار اذان می گذاشتند و اذان پخش میشد و بچه ها می فهمیدن الان وقت نمازه . بچه ها اونجا به خاطر نماز جنگیدن و نرفتن که خاک بگیرن با هر وضعیتی بود نماز می خواندند و ما هم همراه بچه ها بودیم و دوربین عکاسی بود ، دوربین فیلم برداری با تجهیزات زیادی بود و باید فیلم میگرفتیم و حماسه ها رو ضبط میکردیم. در کنار اون توزیع اقلام فرهنگی هم بود مثل عطر، جانماز، مهر نماز، تسبیح ، قرآن جیبی تدارک میدیدم و در خطوط درگیری به رزمنده ها می دادیم. ما تفنگ نداشتیم اما در معرض خطر بودیم. وقتی هم گلوله و توپ و تانک بود و بمباران می شد همه بودند. لذا در طول این ۸ سال دفاع مقدس ۱۳۸ شهید تبلیغی فرهنگی منهای روحانیت و طلبه ها تقدیم کردیم غیر از جانبازان و اسرا و این تعداد شهید داشتیم.اون نیروی تبلیغاتی ما یک کوله پشتی داشت و داخل این کوله پشتی رادیو ضبط، باطری، بلندگودستی بود و ابزار دفاعی خودش را هم حمل میکردو در عملیات و در مسیر کارهای فرهنگی تبلیغی انجام میداد.اذان پخش می کرد وقت هایی که بچه ها روحیه داشتند نوار پخش میکرد همیشه هم نمیشد از این کارها کرد در اوج درگیری و یا زمانی که مهمات نداشتیم نمیشد بگوییم بجنگید بیشتر اثر منفی داشت و در این مسیر کمک دست بقیه هم بودند مثلا فرمانده گردان برای جمع کردن نیروهایش به بلندگو دستی نیاز داشت بلندگو دم دستش بود. یا روحانیون و طلبه ها یی که در گردان بودندیک حدیث، یک آیه ، یک روایت برای تقویت روحیه بچه ها می خواندند . این کار تبلیغات در عملیات بود و وسعت زیادی هم داشت و گاهی تعداد نیروهای ما نزدیک ۵۰۰-۶۰۰ نفر میشد که فقط همین کارهارا انجام میدادند. گستردگی جبهه زیاد بود وما کارهامون رو انجام میدادیم بخشی در عملیات درگیر میشدند بقیه پشت جبهه بودند و کارهای پشتیبانی را انجام میدادند. خط می نوشتند، تابلو درست میکردند و پارچه نویسی متداول بود.زمانی میشد تابلوها در حد یک نیم کامیون آماده میکردیم و در مسیر بچه های رزمنده نصب میکردیم.چقد از شهدامون در حین نصب تابلو شهید شدند. تابلو ها باید سر سه راه درست در دید دشمن نصب میشد. هم تابلوهای مسیر بود که راه را گم نکنند و هم تابلوهای تبلیغاتی که شعار های لبخند بزن، مسافر کربلا، رزمنده خسته نباشید و خدا قوت و شعارهایی که کوتاه بودنداستفاده از آیات و روایات نوشته می شد تا تاثیر داشته باشد.
- درباره امدادهای غیبی در دفاع مقدس توضیح بفرمایید.
- امداد غیبی جز ذات دفاع مقدس بود. دفاع مقدس درسهای زیادی داشت یک درس آن خدا محوری و خداباوری بود. یعنی خدا را با تمام وجود کنار خودت و حامی خودت حس کنی. اگر این باشد یاری هم هست و گرنه با این همه امکاناتی که دشمن داشت. ژ۳ و آر پی جی ۷ ما در برابر توپ و تانک و تجهیزات آنها بود .بعدها غنیمتی از آنها گرفتیم و گرنه ما چیزی نداشتیم. خداوند متعال در همه لحظه جبهه ها همراه بود همه لحظه ها امداد و عنایت پروردگار بود.اگر نبود که به گفته اول جنگ صدام سه روز دیگر در تهران مصاحبه میکنم قصد داشت سه روزه به تهران برسد اینها مگر چیزی غیر از عنایت خداوند بود. اما چون اشاره کردید یکی از کارهایی که ما انجام دادیم این بود که برای بچه های رزمنده کارت چاپ کردیم مخصوصا برای خط شکنها و گردانی که عملیات آبی داشتیم در والفجر۸ – خیبر- هور-بدر-کربلای ۴ و ۵ نیروهای ما به آب میزدندو تنها تجهیزاتی که داشتند لباس غواصی بود که در آب حفظ شوند یک کارت کوچک با آیه شریفه ” وجعلنا” در سوره “یس” پلاک کردیم و چاپ میکردیم و برای بچه هایی که به آب میرفتن پرس میکردیم و برای مابقی رزمنده ها فقط کارت و یک عکس کوچک امام که مرسوم بود میدادیم و در جیب خودشون میگذاشتند و خداوند حافظ و نگهدار آنها بود. بارها و بارها شده بود در تیررس دشمن و در نگاه دشمن بودند و اما به چشم آنها نمی آمدن.در والفجر ۸ و خیلی از عملیات ها رزمنده می گفت:”عراقی دقیقا تو صورت من نگاه کرد و رفت وانگار منو ندیده” و فقط “وجعلنا” نجات میداد و چشمهای دشمن را کور میکرد. در عملیات والفجر ۸ که اوج و عظمت عملیات نیروهای اسلام بود خدا رحمت کند شهید مغفوری که یک چهره همه فن بود . یک بسته فرهنگی به تمام عیار خطاط ، طراح، مؤمن، قاری قرآن از لحاظ علم و معرفت عالم به تمام معنا بود که اگر در حوزه بود مجتهد مسلمی بود و همه چیز بلد بود و مسئول بسیج استان بود و جبهه اومد و لفظ کلامش برای همه “مؤمن” بود . پیش من اومد و گفت :”مؤمن شما که دارید آیه “وجعلنا” می نویسید پشت کارت کلام دیگه ای برای رزمندگان بنویسید و حدیث ” أَللهُمَّ اجعَلِنی فِی دِرعِکَ الحَصینَهِ الّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید: خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود -که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی -قرار بده!” را به من گفتند و پشت کارت چاپ کردیم و کافی هم بود و معجزه میکرد. اینها اثرات خدامحوری و خداباوری است و ما ابزار بودیم.این کارتها را در تیراژ زیاد چاپ میکردیم. بسته بندی میکردیم و آماده می کردیم و برای تمام رزمنده ها تا یادگاری بماند. ارزش معنوی و الهی داشت و خیلی از شهدا که در معرکه ها شهید شده بودند بعد از گشتن جیبهاشون فقط همین ها بود. بعضی ها فکر میکردند پول هم میدادند اما بچه هادنبال اینها نبودند.
- از بین شهدای جنگ به کدام شهید ارادت بیشتری دارید؟
- به همه شهدا ارادت دارم . شهید با خدا معامله کرده است من با قریب به اتفاق شهدای استان کرمان دوست بودم و همسنگر بودم و شهدای فرمانده مسئول چه استان کرمان و چه در استان سیستان و بلوچستان بعضی از شهدا به خاطر مسئولیتی که داشتند جایگاهی داشتنددر پیش خدا محفوظ است. شهید میرحسینی یل سیستان بود ابهت و رفتارش معرکه بود. بچه زابل بود ایشان جانشین حاج قاسم بود. وقتی تو عملیات کار سخت می شدو گیر میکردیم و مشکل پیش می آمد و تو بی سیم می گفتند میرحسینی اومد این کلمه میرحسینی قفل را باز میکرد و قتی هم می آمد مردانه بالای خاکریز با کلاه خودش مصمم و استوار می ایستاد. گره جبهه با آمدنش باز میشد و در کربلای ۵ به شهادت رسید. شهید حاج یونس فرمانده بود و همه تو رنج سنی ۲۰ و چند سال بودیم. شهید مغفوری ، شهید علی شفیعی که تنها فرزند بود و مادر علی شفیعی همین فرزند را داشت در سال ۶۵ شهید شد و خیلی از شهدا و حتی شهدای تبلیغات مثل شهید رضوی که جانشین بنده بود و همگام نصب تابلو در سه راهی همراه یک بسیجی ترکش به سرش اصابت کرد و شهید شد لذا تفکیکی بین شهدا رو قبول ندارم .شهید حاج علی محمدی پور شب عملیات چراغها رو خاموش کرد و ما با هم خداحافظی کردیم و حال و هوای خاصی داشت و شهید مشایخی چراغها رو روشن کردو گفت چرا تو تاریکی تو روشنایی باهم بیعت ببندیم و ادامه می دهیم.شهید حاج علی محمدی پور گفت:” آقایون، برادرا فردا من شهید می شوم و اون گلوله و ترکشی که از تفنگ عراقی دربرود و به من بخورد و من بوسیله اون گلوله و ترکش شهید شوم من فردای قیامت اون آدم عراقی رو شفاعت می کنم.”
شهید مشایخی فرمانده مهندسین بود و گفت :” برادرای محترم، عزیزان اگر دیدین محمد مشایخی پشت به دشمن داره برمیگرده بزنیدش.” این اعتقادها با کدام معیار سنجیده میشه. همه تکلیفی عمل میکردند. اینجوری نبود که فکر کنید پول می دادند.حق ماموریت میدادند این چیزها نبود.
- از بین شهدای جنگ به کدام شهید ارادت بیشتری دارید؟
- به همه شهدا ارادت دارم . شهید با خدا معامله کرده است من با قریب به اتفاق شهدای استان کرمان دوست بودم و همسنگر بودم و شهدای فرمانده مسئول چه استان کرمان و چه در استان سیستان و بلوچستان بعضی از شهدا به خاطر مسئولیتی که داشتند جایگاهی داشتنددر پیش خدا محفوظ است. شهید میرحسینی یل سیستان بود ابهت و رفتارش معرکه بود. بچه زابل بود ایشان جانشین حاج قاسم بود. وقتی تو عملیات کار سخت می شدو گیر میکردیم و مشکل پیش می آمد و تو بی سیم می گفتند میرحسینی اومد این کلمه میرحسینی قفل را باز میکرد و قتی هم می آمد مردانه بالای خاکریز با کلاه خودش مصمم و استوار می ایستاد. گره جبهه با آمدنش باز میشد و در کربلای ۵ به شهادت رسید. شهید حاج یونس فرمانده بود و همه تو رنج سنی ۲۰ و چند سال بودیم. شهید مغفوری ، شهید علی شفیعی که تنها فرزند بود و مادر علی شفیعی همین فرزند را داشت در سال ۶۵ شهید شد و خیلی از شهدا و حتی شهدای تبلیغات مثل شهید رضوی که جانشین بنده بود و همگام نصب تابلو در سه راهی همراه یک بسیجی ترکش به سرش اصابت کرد و شهید شد لذا تفکیکی بین شهدا رو قبول ندارم .شهید حاج علی محمدی پور شب عملیات چراغها رو خاموش کرد و ما با هم خداحافظی کردیم و حال و هوای خاصی داشت و شهید مشایخی چراغها رو روشن کردو گفت چرا تو تاریکی تو روشنایی باهم بیعت ببندیم و ادامه می دهیم.شهید حاج علی محمدی پور گفت:” آقایون، برادرا فردا من شهید می شوم و اون گلوله و ترکشی که از تفنگ عراقی دربرود و به من بخورد و من بوسیله اون گلوله و ترکش شهید شوم من فردای قیامت اون آدم عراقی رو شفاعت می کنم.”
شهید مشایخی فرمانده مهندسین بود و گفت :” برادرای محترم، عزیزان اگر دیدین محمد مشایخی پشت به دشمن داره برمیگرده بزنیدش.” این اعتقادها با کدام معیار سنجیده میشه. همه تکلیفی عمل میکردند. اینجوری نبود که فکر کنید پول می دادند.حق ماموریت میدادند این چیزها نبود.
- به نظر شما فیلم های سینمایی و تلویزیونی که در زمینه دفاع مقدس ساخته شده جنگ را درست نشان می دهد؟بهترین فیلمی که در این زمینه دید چه بود؟
بعضی از فیلم ها عملیاتی را نشان می دهد یا خاطراتی را فیلم کرده است که واقعا اینگونه نبوده است فضای جبهه ها خیلی کم پیدا می شود. فیلم هایی مثل شیار ۱۴۳، گردان کمیل که به واقعیت نزدیک بود و بخشی از فیلم خانم آبیار به جنگ و واقعیت های جبهه و پشت جبهه نزدیک بود و یا فیلم چ که من اون موقع ها رو دیدم. بعضی از فیلم ها رویکردهایی رو که نگاه جامعه دارند نمایش میدهد مثل آژانس شیشه ای یا فیلم از کرخه تاراین . فیلمهای حاتمی کیا خیلی بهتر نزدیک به مسائل واقعیت ها و مسائل گفتمان های جنگ را که در جای خودشان قابل تقدیر است اما اون فیلمهایی که برای جنگ جهانی اول ساخته شده خیلی هزینه میکردند. خوب طبیعتا به آن مرحله نرسیده ایم اما با به همه این احوال من معتقدم که خیلی کارها مانده است که انجام نشده است باید تلاش کرد. شهید شیرودی شهید بابایی یا حمله به اچ۳ تلاشهایی که نیروی ارتش جمهوری اسلامی در دفاع مقدس انجام داد خیلی بیشتر هستند حالا شاید مقدراتی وجود دارد اجازه ندهد اما در هر حال خیلی چیزها تصنعی است مثل انفجارها.
- به نظر شما کارهایی که برای بزرگداشت هفته دفاع مقدس انجام شده است کافی است ؟
- نه. من مدعی هستم داریم غفلت میکنیم. از زمان دوران مقدس و اون اتفاق ۸ ساله دور شدیم. سالهای بعد ازجنگ نمایشگاهای بزرگ و سنگین برپا می کردند اعم از ادوات و غنائم و ابزار و نمایشگاهای تصویری هر سال که باید به این توجه کنیم که بیشتر شود کمرنگ تر شده و این متاسفانه آسیب است. نسل چهارمی ما از جنگ چیزی نمیداند و حق دارد. من خودم جنگ را دیده بودم و بعد از جنگ نمایشگاه برپا میکردند و میدیدم در وسعت های زیاد اما حالا که نیاز مبرم به این است که واقعیت های جنگ شناخته شود چه بصورت تصویری، نمایشگاهی و بعضی از نمایشها و اجرای میدانی و کارهای تولیدی و تلویزیونی و … متاسفانه الان کمرنگ شده است.پس بچه ها چگونه اینها را بفهمد و درک کند ما داریم خیلی فاصله می گیریم و این آِسیب است همین نکته است که حضرت آقا فرمودند نگاه به سن وسال نکنید برای اینکه ما انقلابی باقی بمانیم یعنی نوجوان ۱۵ ساله یا جوان ۲۰ ساله نیاز به یک تکیه گاه دارند که بعد از انقلاب به آن تکیه دهند و انقلابی باقی بمانند در ترویج فرهنگ شهدا زیاد کار شده اما حالا که نیاز است باید بیشتر کار شود ما کمرنگ تر شدیم.
شیوه ها باید عوض شود الان عصر ارتباطات است. یک فضا، فضای چاپ است یک فضا ، فضای مجازی است و یک فضا هم فضای گفتمان و تلگرام و غیره است ما باید از ابزار برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم تمام اینها فقط در یک گرامیداشت و نصب پارچه خلاصه می شود. این نشد. دفاع مقدس به قول مقام معظم رهبری یک گنجینه بسیار غنی و عظیم است که هنوز کشف نشده است چون در دل این گنجینه خیلی چیزها باقی مانده است پس ما هرچی رو استخراج کردیم کم است و زمان فاصله میگیرد به این هم نمی توان بسنده کرد. اینقدر باید این بحث را دنبال کرد در کتابهای درسی، کتابهای دانشگاهی، در کتا ب های حوزوی این فرهنگ کجا نهفته شده است آنجا باید دنبال کنیم . این نشد.
- آقای یزدی تا الان تألیفاتی داشته اید؟
*عادت بدی داریم و همین است. اما از یک جایی آمدند و تا سال ۶۳ براش صحبت کردم ۱۵ تا ۲۰ ساعت کار شد. اما عیال بنده مینویسند. ایشان نویسنده توانایی است مطالبش در مجلات خارج از استان چاپ می شوداما ناشناخته است. یک نویسنده گمنام و تمام عیار نه به واسطه اینکه همسر بنده است بواسطه آن توانمندی که من می بینم.ایشان داستان یا خاطره ای که برا یخودشان اتفاق افتاده روی کاغذ نمینویسد پشت کامپیوتر تایپ میکند. تصحیح میکند و برای چاپ می فرستد. هرجا اسم نویسنده به عنوان ” ص. انجم شعاع” است خانم بنده است. الان با ماهنامه کشوری آب تاب خانم دکتر کارآموزیان کار میکند و این مجله نوشته های ایشان را چاپ میکند و تمام خاطرات ایشان را گرفت. الان خاطرات یک آزاده را کار میکند و احتمالا بعد از آن مطالب بنده را کار کند. اما خودش به عنوان یک خانم خاطرات قشنگ و خوبی دارد و پردازش خوب و دست به قلم عالی دارد.
- اگر بخواهید یک کتاب در مورد دفاع مقدس معرفی کنید چیست؟
*کتاب خیلی است. بخش قابل توجهی خاطرات است که دست به دست می شود مثل دا – پایی که جا ماند – صلاح الدین فرزند ایران و یک اطلس دفاع مقدس . اگر بخواهیم به مسائل عمده بحث دفاع مقدس بپردازیم، اطلس دفاع مقدس چاپ شده که عملیات ها میزان حضور نیروها و امکانات انجام شده. مرکز تحقیقات جنگ هم همچنان کار خود را انجام میدهد. در استان یکسری کارها انجام شده تیم هایی نشستن و عملیات ها را واکاوی کردند و هرکدام از منظر خودش گفته و به نظر می آید به زودی چاپ شود و به بازار بیاید.
- گلزار شهدا هم میروید؟ معمولا چه مواقعی؟
- ما معمولا خیلی دلتنگشون میشیم و گاهی وقت ها هم خودمون رو سرزنش میکنیم. اونها خوب رفتن اما معلوم نیست عاقبت ما چی بشه.خوب عمر هم دست خداست. اونها آرزوی شهادت داشتند و ما آرزوی خدمت و خداوند هردوتا رو تقسیم کرد. سرنوشت آنها شهادت شد . هروقت مشکی یا گره ای در زندگیم بیفته رفتم و حل شده هفته ای یک بار هم صبح های زود میرم.
- تو زندگیتون شده حسرت چیزی رو بخورید؟
*خوشبختانه حسرت هیچ چیز رو نخوردم. با اعتقاد قلبی می گم نه به مال نه به جایگاه به هیچی. من نگاهم این بوده که اگر کاری می تونستم در هر شکل انجام دهم و هیچوقت به اینکه دیگران چی داشتند و چی نداشتند و فقط به شهدا غبطه می خورم. چون حسرت خوردن از حال معنوی انسان می گیرد اما به حال شهدا غبطه خوردم اما هیچوقت نسبت به هیچ چیز حسرت نخوردم.ما کار هیئتی کردیم. من خادمم و خادم بودن در وادی اهل بیت وقتی پایین ترین کارهایی که دیگران انجام نمیدهند اگر چه سرشان دعواست یعنی جاروکردن، جفت کردن کفشها و … کارهایی است که چیزی از انسان کم نمیکند حتی قربت را هم بالا تر میبرد. ماهایی که دوران دفاع مقدس را درک کردیم و خودمون را در این وادی هایحفظ کردیم می دانید که انسان گریز پا و حریص المتاع است یعنی هرچی به او بدهند سیر نمیشود. مگر اینکه خودش خودش را نگه دارد و نفسش را مهار کند.
- و سخن آخر:
فقط خدایی نکرده نگران این هستم که از قافله انقلاب و قافله انقلابی بودن عقب بمانیم. خدا کند از انقلاب جا نمانیم و از دایره انقلاب بیرون نشویم و از اسلام جدا نگردیم. انقلاب به همین ها زنده است. از مسیر شهدا جدا نشویم. همینهاست. /والسلام
چاپ شده در شماره ۸ هفته نامه مهرکریمان مورخ ۷ مهرماه ۱۳۹۵